به گزارش قدس آنلاین، شاید بتوان گفت از منظر جامعه شناسی سیاسی سازمانهای تروریستی هیچ چیز خطرناکتر و فاجعه آمیزتر از این نیست که یک سازمان سیاسی با فکر منسجم تشکیلاتی دست به ترور سیاسی و حذف بیرحمانه رقبا در درون یک کشور بزند. اگر روزی یک پژوهشگر تاریخ بخواهد با بینشی عمیق و ژرف حوادث دهه ۶۰ و ۷۰ هجری شمسی را در ایران معاصر مرور کند. ناگزیر از بررسی سازمانی است که با اتکاء به فکر شدیداً غلیظ تشکیلاتی دست به ترور مغزهای متفکر انقلاب اسلامی زد.
در این میان با قطعیت میتوان گفت: یکی از ترورهای ناجوانمردانهای که داغ آن بر دل رهبران انقلاب تا ابد ماندگار خواهد ماند ترور ایدئولوگ بیبدیل انقلاب اسلامی در مشهد و استان خراسان مؤلف کثیرتألیف کتب دینی و مذهبی استاد شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد بود. در مصاحبه پیش رو به دنبال آن هستیم تا به وسیله گفتگو با دکتر غلامرضا خواجه سروی برخی از ابعاد مغفول مانده این ترور مهم سیاسی در ایران معاصر را واکاوی کنیم.
در سومین جلسه از مجموعه مصاحبه ویژه نامه سازمان ترور در خدمت دکتر غلامرضا خواجه سروی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تهران و متخصص جامعه شناسی سیاسی هستیم. آقای دکتر خیلی ممنونم که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما گذاشتید تا از حضورتان بهره ببریم. همان طور که میدانید سازمان منافقین سوژههای ترور فراوانی داشت ولی به نظرم مورد حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی نژاد به دلایل متعدد مورد بسیار نادری بود. یکی این که ایشان سابقه مبارزاتی زیادی در برهه زمانی پیش از انقلاب داشتند و شخصیتی نبود که آرام بنشیند. من در زندگینامه ایشان خواندم که شهید هاشمی نژاد در فارس، اصفهان و نقاط دیگر منبر میرفتند و انتقادات تندی هم به رژیم شاه داشتند. به یکباره ما بعد از واقعه شکست حصر آبادان شاهد ترور شهید هاشمی نژاد توسط منافقین هستیم. به عنوان نخستین سؤال میخواستم بدانم فعالیت سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در شهرستانها و به ویژه شهر مقدس مشهد که یکی از مراکز عمده فعالیت اینها بوده است از منظر جناب عالی به چه صورت بوده و چرا اینها مشهد را به عنوان یکی از پایگاههای اصلی خودشان انتخاب کردند. دلایل سازمانی-امنیتی و احیاناً ایدئولوژیک این مسئله از منظر شما چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم خدمت شما عرض کنم که ترور شهید هاشمی نژاد در سال ۱۳۶۰ش اتفاق افتاد. این در حالی است که ایشان گرداننده اصلی حزب جمهوری اسلامی مشهد بودند. حزب جمهوری اسلامی هم بنا به گفته شهید دکتر بهشتی دبیر کل این حزب و نیز اساسنامه و مرامنامه این حزب تشکیلاتی بوده که در آن زمان برای حفظ، پاسداری و تداوم انقلاب اسلامی در قالب تشکیلات تشکیل شد.
یعنی هدف آن تشکیلاتی کردن انقلاب بود؟
هدف آن عبارت بود از ساماندهی و حفظ نیروهایی که در انقلاب اسلامی مشارکت داشتند. در حقیقت این حزب پلی بود برای انتقال ارزشهای انقلاب به دورههای بعد به لحاظ تشکیلاتی، تربیتی و این قبیل مسائل بود. شهید هاشمی نژاد در مشهد نقش مهمی داشته چرا که انقلاب اسلامی در خراسان سه شخصیت عمده داشته یکی مقام معظم رهبری، مرحوم آقای واعظ طبسی و سومین آنها هم شهید هاشمی نژاد بودند. آیت الله خامنه ای که به تهران آمدند و در شورای انقلاب مشغول شدند و بعد به عقیدتی-سیاسی ارتش رفتند و در سال ۱۳۶۰ش رئیس جمهور شدند. قبل از آن هم نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند. مرحوم آقای واعظ طبسی هم حضرت امام ایشان را برای تولیت آستان قدس رضوی انتخاب کردند.
میماند آقای هاشمی نژاد و حزب جمهوری اسلامی و نقشه راهی که این حزب برای خود ترسیم کرده بود. همان طور که عرض کردم شهید دکتر بهشتی این حزب را برای حفظ انقلاب تشکیل داده بود. در اساسنامه حزب هم آمده که حفظ انقلاب مقوله دیگری غیر از پیروز شدن آن و وظیفه ای مهمتر است. برای همین هم حزب جمهوری اسلامی را ایجاد کردند همان طور که میدانید استان خراسان همیشه از استانهای مهم بوده و بنابراین شخصیت محوری کادرسازی حزب در آینده و تولید فکر در درون استان مرحوم شهید هاشمی نژاد بوده که خودتان هم به سابقه ایشان در این حوزه اشاره کردید. ایشان در حوزه ادبیات و تولید فکر شخصیت بسیار فعالی بودند.
بعد از آیت الله خامنهای به خاطر همین مسئله سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به استثنای برخی ترورهای خود که به صورت کور و بیهدف انجام میپذیرفت. اگر چه دو مهره اصلی دیگر حزب جمهوری اسلامی در مشهد هم ترور شدهاند اما جان سالم به در بردهاند. مقام معظم رهبری در ۶ تیر ماه در مسجد ابوذر منطقه فلاح تهران ترور شدند که ایشان نجات پیدا کردند و آقای واعظ طبسی را در طول دوره تولیت ایشان بر آستان قدس رضوی ترور کردند که موفق نشدند. اما در مورد مرحوم شهید هاشمی نژاد متأسفانه موفق شدند. شهید هاشمی نژاد در قبل از انقلاب به واسطه نگارش چند کتاب آدم مشهوری شده بود. یکی کتاب مناظره دکتر و پیر که آن را تقریباً تمام تحصیل کردههای ایران آن را مطالعه کرده بودند.
یکی هم کتاب «درسی که امام حسین (ع) به انسانها آموخت» کتاب اخیر بیشتر در راستای ترویج تفکر انقلاب اسلامی نوشته شده است و انقلابیون آن را تبلیغ میکردند. به خاطر همین هم ایشان آدم مشهوری در این زمینه بود استعدادش را هم داشت. آقای واعظ طبسی در کاری که امام به ایشان سپرد انسان توانمندی بود و توانمندیهای شهید هاشمی نژاد را در زمینه سخنرانی و ارتباط گیری با جوانان را نداشت ولی توانایی مدیریت نهادی مثل آستان قدس را داشت و در این زمینه فردی توانمند بود. ترور این قبیل اشخاص مانند این سه بزرگوار جزو ترورهای هدفمند جریان نفاق بود چرا که سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در برخی مواقع دستور به رگبار بستن افراد چادری و حزب اللهی را صادر میکرد.
یعنی ایشان ایدئواوگ انقلاب اسلامی در مشهد بودند؟
این قبیل اقدامات جزو ترورهای کور سازمان محسوب میشود.
بله این کارها را کردند. افراد دیگری نیز مانند شهید هاشمی نژاد بودند که ترور شدند برای مثال شهید آیت الله صدوقی در شهر یزد که یک ترور کاملاً هدفمند بود زیرا ایشان که تقریباً جنوب شرق ایران را از یک استوانه انقلاب اسلامی محروم نمودند. اینجا هم با ترور هاشمی نژاد در خراسان چنین اتفاقی افتاد و مهره اصلی حزب جمهوری اسلامی در این استان بزرگ ترور شد. تحلیل سازمانی اینها هم این بوده که داستان انقلاب اسلامی داستان شرف المکان بالمکین است و بسیار به افراد متکی است لذا وقتی مهرههای اصلی را بزنند مردم سردرگم میشوند. البته تحلیلشان هم نادرست نیست زیرا وقتی رهبران انقلاب و قطب اصلی آن ترور شود همه چیز از هم میپاشد مانند یک طناب که گره اصلی آن کنده شود.
به عنوان یک پژوهشگر میخواهم بدانم که شهید هاشمینژاد به عنوان یکی از ایدئولوگهای اصلی انقلاب اسلامی چه نوع نگاهی به سازمان مجاهدین خلق(منافقین) داشت که باعث شد تا این سازمان ایشان را به شهادت برساند کسانی که سازمان نفاق آنها را برای ترور انتخاب میکرد معمولاً در برابر سازمان موضع داشتند و بعد برای ترور انتخاب میشدند. عملکرد آقای هاشمی نژاد نسبت به سازمان نفاق به چه شکل بود که موجب شد ایشان برای ترور انتخاب شود؟
ببینید در مورد یاران حضرت امام باید گفت که اینها چه نسبت به سازمان موضع داشته باشند وچه نداشته باشند برای جریان نفاق فرقی نمیکرد. این مهم نبود که یک فرد چه میگوید این مهم بود که آنها وزن این شخص را در هدایت نهضت و یاری حضرت امام چگونه ارزیابی میکردند وزن آقای هاشمی نژاد را خیلی بالا میدانستند زیرا همان طور که خودتان هم اشاره کردید فعالیت ایشان محدود و منحصر به خراسان نبوده و ایشان به تمام نقاط ایران سفر مینمود و جایی که احساس میکرده میتوان محفلی تشکیل داد و نیرویی را جذب کرد به فعالیت میپرداخته است.
بنابراین سازمان منافقین در رابطه با کلیه پیروان حضرت امام(ره) به استثنای چند نفر که حالا آنها هم تعبیرها و تحلیلهای مختلفی راجع به آنها وجود دارد. به نظرم میرسد با توجه به سابقه این افراد نظرشان این بوده که از ظرفیت سازمان در برخی قسمتها استفاده کنند. برخی میگویند مثلاً آقای دعائی یا آقای هاشمی که با آنها خوب بوده در برههای از زمان گرایشاتی به سازمان داشتهاند که من چنین چیزی را قبول ندارم. به غیر از چند نفر یاران امام(ره) از روز اول میانه خوبی با سازمان منافقین نداشتند. وقتی مرحوم شهید مطهری بحث فرار از ایمان، فرار از عمل را مطرح کرد هدف اصلی ایشان مجاهدین خلق(منافقین) بودند. لذا اسم ایشان را به گروه فرقان دادند و گروهک فرقان ایشان را ترور کرد.
پس شما معتقدید ترور شهید مطهری توسط فرقان با اعمال نفوذ جریان نفاق صورت گرفته است؟
بله اصلاً فرقان بینش چندانی مثل منافقین نداشت که بتواند روی مهرههای اصلی انقلاب تمرکز کند. این گروه تازه داشت راه میافتاد. بعدها در خانههای تیمی منافقین لیستهایی پیدا شد که این لیستهای ترور در هنگام دستگیری فرقان هم به دست آمده است.
یعنی لیستها مشترک بوده؟
اصلاً آنها این لیستها را به فرقان داده بودند. اما نه به این صورت که بروند و با آقای گودرزی رهبر فرقان جلسه بگذارند.
آیا منافقین در درون گروه فرقان نفوذ کرده بودند؟
بله و از کانالهای متعدد به اینها خط میدادند بدون این که اعضای فرقان بفهمند. نمونه بارز آن خط دهی فرقان برای ترور شهید مطهری است. دلایل آن هم همان طور که گفتم مطرح شدن بحث فرار از ایمان و فرار از عمل توسط شهید مطهری بود. بارها هم توسط مجاهدین خلق به آقای مطهری هشدار داده شد که این حرفها را نزند.
یعنی اعضای سازمان به ایشان تذکر داده بودند؟
بله قبل از انقلاب به ایشان گفته بودند که این حرفها به ضرر شما تمام میشود.
اگر اشتباه نکنم یک صحبتی هم محافظ آقای هاشمی نژاد در مورد لحظه ترور ایشان دارد که گفته من در هنگام ترور شهید هاشمی نژاد نتوانستم خوب تیراندازی بکنم و هادی علویان را بزنم و او در حالی که نارنجک ساچمهای در دست داشت شهید هاشمی نژاد را از پشت بغل کرد و به یکباره دیدم شکم شهید هاشمی نژاد دریده شد. طبق اظهارات محافظ شهید هاشمی نژاد هادی علویان بعد از ترور شهید قصد فرار داشته آیا قاتل شهید هاشمی نژاد دستگیر و اعدام شد؟
خبری از این قضیه ندارم ولی اگر شهید هاشمی نژاد را بغل کرده باشد قطعاً خودش هم کشته شده است چون آقای شهید صدوقی هم به همین روش ترور شد و طرف هم خودش کشته شد. ممکن است تیم پشتیبانی این تروریست فرار کرده باشند زیرا هر تروریستی یک تیم پشتیبان دارد اما به احتمال زیاد طبق آنچه من به خاطر دارم هادی علویان کشته شده است.
به شهادت نشریه مجاهد ارگان سازمان تروریستی منافقین اینها با نفوذ در دفتر حزب جمهوری اسلامی مشهد موفق به انجام این ترور شدند.
وقتی در مرکزیت حزب جمهوری اسلامی نفوذ کردند و زیر تریبون شهید بهشتی بمب گذاشتند. باید انتظار چنین نفوذی را داشته باشیم.
خود سازمان نفاق عنوان کرده که هادی علویان در بخش تبلیغات حزب جمهوری اسلامی مسئولیت داشته که توانسته این فاجعه را رقم بزند. اما سازمان مجاهدین چگونه توانست به برنامه رفت و آمد ایشان دسترسی پیدا کند که توانست به ایشان برسد؟
نمیدانم ولی شما وضعیت الان را نگاه نکنید که بالاخره حراستی و حفاظتی وجود دارد اما با این وجود باز هم متأسفانه ترورهایی رخ میدهد در آن زمان اوضاع به این شکل نبود. علاوه بر این حزب جمهوری اسلامی هم تشکیلاتی بود که هر کسی میرفت عضوش میشد و کسی نمیرفت سوابق اینها را بررسی کند. حزب که جای خود را دارد ترور کننده آیت الله شهید قدوسی عضو سازمان گروهک منافقین بود اما کارمند دادستانی کل انقلاب هم بود.
با این حساب باید بگوییم یکی از دلایل ترورهای بیشمار آن روزها این بوده که نهادهای مختلف کشوری هسته گزینش درستی نداشتند؟
بله به علاوه چون اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) هم آدمهای بسیار باهوشی بودند. و برای آینده خود طرح و نقشه دقیقی داشتند از همان اوایل انقلاب در نهادهای انقلابی نفرات خودشان را کاشته بودند و به همین واسطه معتقد بودند به قول خودشان: «نهایتاً ظرف یک هفته کار این هیئتیها تمام میشود.» چرا که در همه جای نظام افراد را ترور کرده بودند. آقای رحمانی البته تحلیل آنها تحلیل درستی است این که ما فکر کنیم این تحلیل غلط است چندان صحیح نیست.
اگر این تحلیل درست است پس چرا اینها نتوانستند انقلاب و نظام را سرنگون کنند؟
به دلیل این که در برابر اینها فردی مانند حضرت امام(ره) قرار داشت که بازی اینها را بهم میزد. اگر شما به طرحهای جریان نفاق نگاه کنید میبینید بسیار بسیار دقیق طراحی شده است. اقداماتی مانند ایجاد رعب و وحشت به وسیله ترورهای دسته جمعی و زدن مهرههای اصلی و بعد از آن هم تسلط پیدا کردن بر امور که کاری ندارد.
امام خمینی(ره) چگونه این بازی را بر هم زد؟
علت این قضیه آن است که روش کاری امام خمینی(ره) این بود که از راههایی را میرفت که ابزار آن را کسان دیگر نداشتند. زمانی که من میدانم شما دوچرخه دارید من هم دچرخه سوار میشوم و با هم تصادف میکنیم. اما زمانی هست که شما دوچرخه سوار میشوید و من موتور هوندای ۱۲۵ وقتی از کنار شما رد میشوم شما را سرنگون میکنم. ایشان همیشه از راههای میرفته که دیگران آن راهها را بلد نبودند. منافقین به تشکیلات متصل و وابسته بودند. اما امام(ره) اتفاقاً تشکیلات را کنار گذاشت و به قول جامعهشناسها به توده مردم چسبید و همه چیز را مردمی کرد. به این وسیله امام اینها را قیچی کرد اما اگر میخواست تشکیلاتی جلو برود قطعاً شکست میخورد اصلاً شک نکنید چون در آن صورت دستگاه دولت ناکارآمد بود، ارتش در هم پاشیده بود و وضعیت شهربانی و ژاندارمری هم معلوم است. کمیتههای انقلاب هم که مردمی بودند. البته این سخن نافی زحمات هیچ کدام از اینها نیست اما میخواهم بگویم آنها نمیتوانستند جلوی این موج وحشتناک و خطرناک را بگیرند. شما تاریخچه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را مطالعه کنید.
اگر اشتباه نکنم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آن زمان در ابتدای کار خود بود؟
بله سپاه در اول کار خود بود و این نهاد انقلابی سر و سامانی نداشت ما در آن بازه زمانی ۷ نهاد اطلاعاتی - امنیتی داشتیم و اوضاع خیلی در هم و برهم بوده است. البته امام(ره) از همه اینها استفاده مینمود. اما اصل داستانش را گذاشت روی چیزی که آنها خیلی حواسشان به آن نبود. من به یاد دارم که ایشان صحبت کرد و گفت: «شما همه مردم اعضای سازمان اطلاعات ۳۶ میلیونی هستید هر جا مورد مشکوکی دید گزارش کنید» وقتی ایشان این طور گفت استراتژی ایشان این طور بود که روشی را برود که دیگران نداشتند و تا آنها از خواب بیدار میشدند ایشان نصف بازی را برده بود. والا اگر ایشان میخواست مثل خود آنها با منافقین مقابله کند شکست میخورد. چرا که آنها از قبل اسلحه و نفوذ داشتند و جاهای مختلفی را شناسایی کرده بودند.
بنابراین ایشان اگر این راه را میرفت نمیتوانست کاری بکند در جبهههای جنگ هم این اتفاق افتاده شناسایی نادرست منجر به قلع و قمع نیروها شده است. در عملیات رمضان و بدر هم چنین اتفاقاتی افتاد. آن وقت امام خمینی طوری حرکت میکرد که کسی او را نمیدید. خروجی که ما از امام(ره) در رابطه با کلیه گروههای ضد انقلاب و به خصوص مجاهدین خلق دیدیم این بود که ایشان از راهی وارد شد که آنها خوابش را هم نمیدیدند. به قول یکی از اساتید بزرگوار که میگفت: «ایشان در قلعه را باز کرد، خودش از قلعه آمد بیرون و به افرادش هم گفت که از قلعه بیرون بیایند. دشمنان ایشان فکر میکردند که امام از درون قلعه میجنگد اما ایشان در قلعه را باز کرده و بیرون آمد و دوستانش را هم بیرون آورد.
تحلیل شما از وضعیت فعلی گروهک منافقین با توجه به ورود این گروه تروریستی به کشور آلبانی چیست؟
من به نظرم نمیرسد که این حرکت ادامه پیدا کند. البته آقای رحمانی این گروهک تروریستی در شرایط فعلی در حالت حیات نباتی به سرمیبرد ولی از نکته نباید غافل شویم که جریانهای سیاسی امکان برگشت دارند اما این مسئله بستگی به عملکرد رقبای آنها دارد. اگر جریان اسلامگرا با قوت و قدرت عمل کند کار اینها تمام شده است. مهم این طرف مسئله است. یعنی این که این طرف اگر نتواند مشکلات خود را حل کند آنها عرض اندام میکنند. این نکته فقط مربوط به منافقین هم نمیشود برای مثال شما ممکن است فکر کنید که کار حزب توده تمام شده است اما من معتقدم که سوسیال دموکراسی هیچ گاه در دنیا تمام نمیشود.
دلیل آن هم این است که شعار آن از روز اول عدالت و برابری بوده است. کما این که لیبرالیسم تمام نمیشود زیرا بر طبل آزادی میکوبد. آزادی هم چیزی است که فارغ ار نوع آن همه آن را دوست دارند خداوند متعال هم فرموده: «وقد جعلک الله حرا» ما که دیگر از خذا بالاتر نداریم که به انسان گفته ما تو را ازاد آفریدیم. حال این که ملاک کدام نوع از ازادی است قبل بحث سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. کما این که اسلامگرایان هرگز نابود نمیشوند زیرا از فطرت الهی بشر و خدا سخن میگویند. حتی سلطنت طلبان نابود نمیشود بنابراین این مسئله بستگی به عملکرد رقیب این جریانها دارد اگر اسلامگرایان در ایران ضعیف عمل کند امکان رشد این جریان وجود دارد. مثلاً برخی میگویند دوره پان عربیسم در میان اعراب تمام شده است.
این اشتباه است. دوره پان عربیسم به دلیل این که این ایدئولوژی کارایی خود را از دست داده تمام شده است. با وجود این که حیات سیاسی داعش پایان یافته است اما باز تفکر داعشی هنوز حیات دارد. سازمان تروریستی مجاهدین خلق(منافقین اکنون جلسه تشکیل میدهد و جاسوسی میکند تا حیات خود را اعلام کند ولی در مورد این که آینده آن چه خواهد شد؟ باید گفت خیلی اینده روشنی برای آن وجود ندارد زیرا در این طرف رقیب آن در حال جلو رفتن است.
انتهای خبر/
نظر شما